بسمه تعالی
دست نوشته یکی از بیماران کاندید پیوند ریه خطاب به مادر بیمار مرگ مغزی اهدا کننده ریه به او
چند روز بعد از عمل موفقیت آمیز پیوند :
گاهی انسان عاجز می شود از بیان خوبیها و قلم درمانده و ناتوان ، ولی می خواهم با زبان الگنم بگویم : هر آنچه می نو.یسم با تک تک نفسهای مسیحایی حسن است که در من دمیده و به من زندگی بخشیده .
اینک خسته تر از پروانه ، سالهاست گرد رویاهای سرخ باغچه خویش پر می زنم و هنوز غربت تلخ همیشه را مزه مزه می کنم . من خسته ام و حاجتی به تائید هیچ پروانه ای نیست ، کافی است دکمه پیراهن پریروزم را باز کنی تا پاره پاره های عریان عصر هزار پروانه را به سوگ بنشینی ، من خیس خستگی بودم و او آمد تا شانه هایش را بالش خستگی هایم کند ، تا بالاخره شبی زخم هایم را به زمین بگذارم .
و اینک حسن شما ( رضا ) می خواهد حقیرانه خود را معرفی کند : جوانی به ظاهر 22 ساله که با وجود وابستگی جسمی به کپسول اکسیژن ( به نام نفس دوم زندگی ) ، به دیگر جوانان 22 ساله با شور و هیجان جوانی چندان شباهتی نداشتم ، جوانی که حدود 5/2 سال بدون اکسیژن قادر به برداشتن حتی یک قدم هم نبود ، چشمهای من 9 ماه در انتظار پیوند ریه بود . همانطور که شما مادر عزیزم 9 ماه انتظار به دنیا آمدن حسن تان را می کشیدید اما چقدر متفاوتند این انتظارها !
ادامه مطلب...
نویسنده: پوریا(یکشنبه 90/2/25 ساعت 12:44 صبح)