قسمت اول
ولضالین...همینجور بیکار آنجا نشین بچه. بیا یک فاتحه هم تو بخوان . خدابیامرز اگر بود حالا دو تای تو سن داشت . بیچاره رفت زیر خروار خروار برف . توی کوههای کردستان .
ولایت ما همین یک شهید را دارد . عکسش هم روی تابلو سر جاده هست . تابلوش زنگ زده البته، قیافش را برده . چوپانی می کرد برای مردم . همان وقت ها با هم رفتیم پاسگاه و خودمان را معرفی کردیم. آخرهای جنگ بود . رییس پاسگاه با دو تا سرباز رفته بود خانه حاج آخوند که : هر خانه که سرباز فراری دارد ، جیره قناتش از همین حالا قطع می شود .
جای یک گلوله هم مانده بود روی تیر های سقف که حاج آخوند می گفت یکی از سربازها در کرده همان وقت.
توی همان آموزشی جفت پوتین های نو را تاخت زدم با یک پوتین کهنه زیپ دار ویک فشنگ جنگی . ژ3 هم که خودت می دانی چه نامردی ست . فقط استخوان ساق پام ماند و باقی هر چی رگ و پی بود با خودش برد بی صاحاب.
ادامه مطلب...
نویسنده: پوریا(شنبه 90/3/21 ساعت 7:7 عصر)