سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اشعار و داستانهای عاشقانه
  •   مار در گلو
  • مردی چیزی توی گلویش پیدا می‌کند. دست دراز می‌کند و آن را بیرون می‌کشد. یک مار است. می‌گوید: "توی گلوی من چکار می‌کنی؟ "مار می‌گوید: "هیچ کار. فقط از آنجا آویزان شده بودم." مرد به او خیره می‌شود. می‌گوید: "چیزی هست که نمی‌‌‌‌خواهی به من بگویی، این طور نیست؟

     

      - اما همه‌ی مار‌ها این طوری‌اند.

     مرد مار را توی شیشه‌ای می‌اندازد و درش را می‌بندد.  تمام روز بیکار می‌نشیند و به او خیره می‌شود.  

    دوستانش می‌گویند: "چکار می‌کنی؟"

    مرد می‌گوید: "این را توی گلویم پیدا کردم."

     مرد، مدتی پس از ترک دوستانش، پیش مار می‌نشیند.  پیش خود فکر می‌کند که با سنگ مار را  بزند. مار می‌گوید: "این کار را نکن. کار اشتباهی است."

    مرد می‌گوید: "چه جور اشتباهی؟"

    مار می‌گوید:  "از کارت پشیمان می‌شوی. احساس بدی به تو دست خواهد داد. "

    مرد می‌گوید: " نمی‌‌‌‌خواهی بگویی چرا آنجا رفته بودی؟ بالاخره نگفتی مشغول چکاری بودی؟" اما مار فقط سرش را تکان می‌دهد.

    مار می‌گوید: "هیچ کاری نمی‌‌‌‌کردم. قبلا گفتم. ببین، تو مشکل داری. بدگمانی."

    مرد مار را بر می‌دارد و سنگ بزرگی پیدا می‌کند. می‌گوید: "این آخرین بختت است، می‌فهمی، آخرین بخت."

    مار به او که خیره می‌شود، می‌گوید: "اگر فکر می‌کنی این کار به تو کمک می‌کند، پس یالا شروع کن."

    مرد سنگ را پائین روی سر مار می‌آورد.  سنگ را پائین و پائین‌تر می‌آورد. سر مار را خرد و خمیر می‌کند.  بعد لاشه‌اش را دور می‌اندازد.

    غروب روز بعد، مرد با دوستانش بیرون می‌رود. آنها می‌گویند: "حال مار چطور است؟ هنوز توی شیشه است؟"

    مرد می‌گوید: "کشتمش. "دوستانش می‌ایستند و نگاهش می‌کنند.

    مرد می‌گوید: "با سنگ نفله‌اش کردم."

    حالا دیگر بقیه‌ی غروب نسبتا آرام است.

    یکی از دوستان مرد می‌گوید: "من باید بروم."

    دیگری می‌گوید: "زنم منتظرم است."

    سومی می‌گوید: "آره والا، بعدا می‌بینمت."

    سرانجام، فقط مرد می‌ماند و تک و تنها کنار میز می‌نشیند. مدتی تنها می‌نشیند. نوشیدنی  می‌خورد و فکر می‌کند و فکر می‌کند.

    او بیرون از خانه، سنگی پیدا می‌کند.

    مرد به خانه‌ی یکی از دوستانش می‌رود و سر او را با سنگ خرد می‌کند.  بعد به خانه‌ی دوست دیگرش می‌رود و همان کار را با او می‌کند. او سر تمام دوستانش را خرد می‌کند و بعد از آنجا دور می‌شود. به مزرعه‌ای نزدیک شهر می‌رود و روی شکم دراز می‌کشد و دعا می‌خواند.

    با صدای بلند با خودش می‌گوید:" خدایا، خداوندا متاسفم که این کار را کردم. اصلا نمی‌‌‌‌دانستم که می‌توانم چنین کاری بکنم. حتی نمی‌‌‌‌دانستم که این کار را من کرده‌ام."

     دوستان مرد به او خیره می‌شوند. می‌گویند: "نفرت‌انگیز است. چرا نمی‌‌‌کشی‌اش؟ "مرد می‌گوید: "بکشمش؟" به مار نگاه می‌کند. می‌گوید: "راستش، فکرش را نکرده بودم."

     



  • نویسنده: پوریا(پنج شنبه 89/12/12 ساعت 1:31 صبح)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • زندگی نامه یک دریافت کننده عضو
    برگِ دوم-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم»
    برگِ اول-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم» قسمت آخر
    پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم» قسمت اول
    داستان مسافر اتاق شماره 17
    داستان دونیمه(قسمت دوم)
    داستان دو نیمه(قسمت اول)
    داستان کلید
    یادی وحکاینی (قسمت دوم وآخر)
    یادی و حکایتی(قسمت اول)
    قسمت دوم داستان نیمه دوم
    داستان دونیمه(قسمت اول)
    نامه شهید عباس دوران به همسرش
    دانلود کتاب غروب جلال از سیمین دانشور
    دانلود کتاب مرگ در ونیز
    [همه عناوین(59)][عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 23220697
    بازدید امروز : 10
    بازدید دیروز : 37
  •   پیوندهای روزانه
  • n-4..swf - 38.5 Kb
    شعر و داستانهای عاشقانه [401]
    سیاسی ،اجتماعی [160]
    دانلود نرم افزار موبایل و غیره به صورت رایگان [218]
    [آرشیو(3)]


  •   فهرست موضوعی یادداشت ها

  • داستان[16] . داستان[2] . اتاق شماره 17,داستان,داستان عاشقانه,داستان اجتماعی,داستان زیبا . اهدای عضو.خاطرات یک دریافت کننده.اهدای عضو . خاطرات یه دریافت کننده عضو.اهدا کننده،دریافت کننده.خاطرات اهدا ک . خاطرات،دریافت کننده عضو.اهدا کننده.اهدای عضو.داستان اهدای عضو.خا . داستان ثریا میم,داستان ثریا م . داستان رنجیر عشق،عشق،داستان عاشقانه،داستان اجتماعی،داستان،داستان . داستان عاشقانه،داستان،داستان های اجتماعی،داستان های پندآموز . داستان غم انگیز،داستان،داستان یک دختر،داستان های غم انگیز . داستان لاستیک،داستان پنداموز،داستان زیبا،داستان عاشقانه . داستان,ثریا میم,داستان ثریا م,داستان ثریا . داستان,داستان عاشقانه,داستان اجتماعی,رمان . داستان,شعر,داستان اجتماعی,رمان,داستان های جالب, . داستان,مقاومت,عکس،کلید,پول,کارت اسکایپ,کارت ویزا,شارژ کش یو,پول، . داستان.گوره خر.کوره خر.داستان گوره خرها،خر ها،پوره،گوره،کوره خره . داستان،داستان عاشقانه،داستان اجتماعی . داستان،داستان کوتاه،داستان های قشنگ،داستان های آموزنده،داستان ها . داستان،داستان های عاشقانه،داستان های اجتماعی . داستان،نامه . دانلود کتاب سووشون،سووشون،سیممین دانشور . دو نیمه،نیمه،داستان دو نیمه،داستان،رمان . شهید عباس دوران،نامه به همسرم،نامه شهید عباس دوران . غروب های غریب.دانلود کتاب عاشقانه،کتاب غروب های غریب . مار،ماردرگلو،داستان،رمان،ماربازی،باری با مار،گلو،ماردر گلو،داستا . مرگ در ونیز،دانلود کتاب توماس مان،مرگ در ونیز،دانلود رایگان کتاب . نهایت عشق،داستان عاشقانه،داستان پندآموز،داستان عاشقانه . کتاب غروب جلال از سیمین دانشور،سیمین دانشور،دانلود کتاب غروب جلا .
  •   مطالب بایگانی شده

  • آرشیو داستان ها

  •   درباره من

  • اشعار و داستانهای عاشقانه
    پوریا

  •   لوگوی وبلاگ من

  • اشعار و داستانهای عاشقانه

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • PARANDEYE 3 PA
    سفیر دوستی
    .: شهر عشق :.
    شعر و داستانهای عاشقانه
    آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
    مذهب عشق
    دهاتی
    دکتر علی حاجی ستوده
    برای سلامتی مهدی صلوات
    حاج آقا مسئلةٌ

    جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms

    ترانه سرا
    مرجع بازی های آنلاین
    جوک،عکس،SMS
    Free Links

  •  لوگوی دوستان من





































  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی